دلم شور می زنه امّا ، دلت با من هما هنگِ
فراموش کرده کوهی غم ، ولی بازم دلم تنگِ
***
رو موجِ غصّه ها خیسم ، نمی نالم زهر دردی
چرا روی سرم افتاد ، هزارن سنگِ نامردی
***
قدم در راهِ تو بردم ، خدا شاهد که می خوامت
بگیر انگشتِ دستِ من ، بخوان آهسته پیغامت
***
به نام عشق و پیروزی ، یه حلقه دلگشا سنگین
تو انگشتت یه برقی زد ، عسل درکام تو شیرین
***
بگیر این قلبِ گم گشته ، اسیر برف و سر مستی
به آرامی کنارش باش ، نمیخواد لمسّ هر دستی
***
تو شهری زندگی کردم ، چراغِ خونه هاش خاموش
همش مهمونِ تنهایی ، شبا می لرزم و بیهوش
***
به دامِ کرخه و کارون ، تو دشت آزاده چوپانم
به نی آموختم شعرم ، شبی خوش کرده دیوانم
***
چهل دیوان رامم شد ، به تازی رفته گفتارم
و سی دفترچه معشوقی ، عجم گیرنده آمارم
***
بگو دنیا غمت هر جا ، بیا دلواپسِ دردم
رو سینه جای پایی هست ، اگر ترسیده نامردم
***
من از این بودن و تنها ، یه فانوس و یه دل دارم
زلالم آب شیرینه ، یه قابی روی دیوارم
***
نخور غم جاسم از دنیا ، دلت شب خیزِ حسّانی
بپر از قصه ها بالا ، نمان در پستی زندانی
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 16/10/1392
:: برچسبها:
حلقه ی دلگشا ,
:: بازدید از این مطلب : 1848
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0